" منم یه شاعرم "
چقدر خوبه که، هنوز پیشمی
هنوز دارمت، توی ترانه هام
میشه با واژهها، یه بوسهی عمیق
بگیرم از لبات، هر جور که بخوام
چی میشه از تو گفت؟! خیالِ خامِ من
نگات سوژهی، شعرِ معاصره
شبیه منزوی، منم یه شاعرم
بذار ازت بگم، ولی محاوره!
تو آلیسی و من، یه سرزمینِ کور
چشای روشنت، عجایب منه
کلاسیکم ولی، سپید بودنت
یه اتفاق نو، تو قالب منه
بخند بیدلیل، بخند پشت هم
که خندههات بشن، آرایه های من
بذار تصویری که از توئه، فقط
برای من بشه، فقط برای من
تو آلیسی و من، یه سرزمینِ کور
چشای روشنت، عجایب منه
کلاسیکم ولی، سپید بودنت
یه اتفاق نو، تو قالب منه!
تو رو تو گورِ من نمیذارن
بیخودی رو سرم حجاب نکش
تویی و دینت و خدای خودت
واسه من جانمازو آب نکش
تار موهامو ول کن حاج آقا
ریش تو ریشهمونو سوزونده
فکر تار عنکبوت ذهنت باش
ذهن تو چند قرن عقب مونده!
ذکرتو هی بلندتر میگی
بلکه گوش یه شهرو کر بکنی
پیچ تقواتو یکّمی شل کن
نمیخواد دنیا رو خبر بکنی
کی از این ارزشا پرت کرده؟!
فکرای احمقانه مذهب نیست
دل تو سوت و کور و تاریکه
اینجا اونقدری که میگی شب نیست
اگه چَن قرنِ پیش میبودی
به چی حس غرور میکردی؟
شک ندارم اگه میتونستی
منو زنده به گور میکردی!
من صلاحِ خودم رو میدونم
هی نگو چی درسته و چی نیست
جای مهری که رو پیشونیته
واسه دینداریِ تو کافی نیست
خواستم باران شوم تا سیل را یاری کنم
انزوای بغض هایم را پرستاری کنم
بی تو لاهیجانِ من مثل کویر لوت شد
گریه کردم شهرِ سبزم را نگه داری کنم
باغ ملی تا شقایق، از گلستان تا خزر
گریه کردم هر خیابان را، نشد کاری کنم
خاطراتت مانده در هر جای ذهنم؛ ناگزیر
باید از یادآوری اش سخت خودداری کنم
گفته بودی دوستم داری ولی امروز.نه!
شرم دارم تا به تو ابراز بیزاری کنم
گفتنم انگار یارت در کنار دیگری است
در سکوتم گریه کردم آبروداری کنم
بعدِ گریه نیمه شب باید کمی هم دود کرد
می روم تا پاکتی دیگر خریداری کنم.!
چقدر خوبه که، هنوز پیشمی
هنوز دارمت، توی ترانه هام
میشه با واژهها، یه بوسهی عمیق
بگیرم از لبات، هر جور که بخوام
چی میشه از تو گفت؟! خیالِ خامِ من
نگات سوژهی، شعرِ معاصره
شبیه منزوی، منم یه شاعرم
بذار ازت بگم، ولی محاوره!
تو آلیسی و من، یه سرزمینِ کور
چشای روشنت، عجایب منه
کلاسیکم ولی، سپید بودنت
یه اتفاق نو، تو قالب منه
بخند بیدلیل، بخند پشت هم
که خندههات بشن، آرایه های من
بذار تصویری که از توئه، فقط
برای من بشه، فقط برای من
تو آلیسی و من، یه سرزمینِ کور
چشای روشنت، عجایب منه
کلاسیکم ولی، سپید بودنت
یه اتفاق نو، تو قالب منه!
ما فقط تو یه چیز مشترکیم
این عدالت فقط توی مرگه
دنیا روی خوشش برای شماس
زندگی ما اون روی مرگه
نطفهی ما با درد گره خورده
درِ خوشبختیمون تخته شده
انقَدَر خون گریه کردیم که
خون تو چشممون ه شده
همه از خاک آفریده شدن
این وسط خاک بعضیا بهتر
همه با هم برابرن اما
بعضیا یه کمی برابر تر
نمیخوام از کسی گلایه کنم
ولی یه جای کار میلنگه
ما که با زندگی نجنگیدیم
زندگی داره با ما میجنگه
چرخ این روزگار لامصب
خیلی ساله که با ما راه نمیاد
خونهی ما به قدری کوچیکه
که خدا حتی اینورا نمیاد
همه از خاک آفریده شدن
این وسط خاک بعضیا بهتر
همه با هم برابرن اما
بعضیا یه کمی برابر تر!
درباره این سایت